نویسنده: عادله حاجی میرزایی



 
پروفسور رابرت رایت (1) نویسنده این کتاب، مورخ و استاد تاریخ دانشگاه ترنت کانادا است که به ویژه به علوم سیاسی علاقه مند است. وی نویسنده 5 کتاب است که برای کتاب «سه شب در هاوانا» (2) (2007) موفق به دریافت جایزه للا (3) به عنوان پرفروشترین کتاب سال شد. رابرت رایت به پیشنهاد انتشارات هارپر کالینز (4) کانادا به مناسبت سی امین سالگرد واقعه گروگانگیری تصمیم به انتشار کتابی درباره کن تیلور (5) سفیر وقت کانادا در ایران (1978-1980) گرفت. این کتاب با عنوان «مأمور ما در تهران: کن تیلور و بحران گروگانگیری» در سال 2010 به چاپ رسید. در این کتاب خاطرات تیلور از ایران، بحران گروگانگیری و نقش وی در این دوران آمده است. رابرت رایت قصد دارد تا در این کتاب درباره اقدامات کن تیلور در ایران بیشتر توضیح دهد؛ اقدامات مردی که درباره وی و فعالیت هایش در سه سال ابتدایی انقلاب اسلامی و به ویژه پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، پیش از این اطلاعات دقیقی نبود؛ خاطراتی که تیلور شخصاً تمایل داشت هیچ وقت آشکار نشود. تیلور در اظهارنظری درباره انتشار این کتاب در نسخه اینترنتی روزنامه گلوب اندمیل (6) گفت: «فکر نمی کردم روزی این راز فاش شود. این موضوع برای 30 سال مخفی مانده بود و انتظار داشتم تا 30 سال دیگر نیز مخفی بماند.»
اولین ملاقات رابرت رایت و کن تیلور در سال 2008 در رستورانی در تورنتو بود؛ و آن دو در این دیدار برای مصاحبه و انتشار کتاب به توافق رسیدند. رابرت رایت حتی برای تهیه این کتاب با فلورا مک دونالد (7)، وزیر امور خارجه وقت کانادا نیز مصاحبه کرده است. نگارش کتاب «مأمور ما در تهران» تا حد بسیاری بر اساس اسناد و تلگراف هایی است که میان اتاوا، واشنگتن و تهران و دیگر پایتخت ها رد و بدل شده است و بنا به درخواست رایت، اجازه دسترسی به این اسناد طبقه بندی و علنی شده به وی داده شد. این اسناد مربوط به قبل، در زمان و بعد از بحران گروگانگیری است.
کتاب مأمور ما در تهران روایتگر دو سال و نیم کار و فعالیت کن تیلور در ایران به عنوان یک دیپلمات ارشد است. او در سپتامبر 1977 و در زمان حکومت محمدرضا پهلوی وارد ایران شد. هر چند تصور می شد که دوران حکومت پهلوی بسیار طولانی باشد، ولی یک سال پس از ورود تیلور به ایران رژیم شاه سرنگون شد. بنا به گفته یکی از مقامات سیا «شاه دیگر توان جسمی و ذهنی برای تصمیم گیری درباره کشور را نداشت.»
در زمان خروج تیلور از ایران در ژانویه 1980، اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جشن گرفته شد. شاه در تبعید بود و 52 آمریکایی چهارمین ماه اسارت خود را طی می کردند. با وقوع انقلاب اسلامی و ایجاد تغییرات در شرایط اجتماعی و سیاسی ایران، مسئولیت مدیریت بحران کانادا و انجام کارهای مربوط به خروج اتباع کانادا و همچنین همکاری در حفظ منافع اسرائیل در ایران (فوریه 1979) به تیلور محول شد. وی پس از انقلاب فرد مورد اعتماد واشنگتن در ایران بود. پیش از این نیز رابطه بسیار نزدیکی با ویلیام سولیوان (8)، سفیر و بروس لینگن (9) کاردار سفارت آمریکا در ایران و عالی ترین مقام در سفارت آمریکا در زمان بحران گروگانگیری داشت.
کتاب مأمور ما در تهران دارای شش بخش و 20 فصل است که دو فصل 1 و 2 کتاب از بخش اول با عنوان «تهران» آمده است.

فصل یک: سفیر بعید

در این فصل، معرفی و گزارش مختصری درباره سوابق کن تیلور ارائه می شود. کن تیلور کار خود را از کمیسیون تجاری، یکی از کمیسیون های دیپلماتیک مسئول لغو و ابطال روابط تجاری - خارجی کانادا، و مدیریت تجارت بین الملل آغاز کرد. وی در سفارت کانادا در کشورهای مختلفی خدمت کرد ولی سمت سفیری در ایران اولین مقام وی در این سطح بود.
کن تیلور به ترتیب مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت از دانشگاه های تورنتو و برکلی دریافت کرد و در سال 1959 وارد وزارت امور خارجه کانادا شد و به عنوان رایزن تجاری در گواتمالا، پاکستان و انگلیس خدمت کرد. در سال 1971 با بازگشت به کانادا پله های ترقی را طی کرد و در سال 1974 مدیر ارشد کمیسیون تجارت کانادا، عالی ترین مقام دفتر امور خارجه وزارت صنایع، تجارت و بازرگانی شد. پس از 7 سال با وجود امکان انتخاب برخی از سفارت خانه های کشورهای دیگر، وی سفارت ایران را برای کار انتخاب کرد. بنا به عقیده وی ایران می توانست یکی از جالب ترین مناطق دنیا باشد. جو کلارک (10) نخست وزیر وقت کانادا وی را فردی بسیار باتجربه و دیپلماتی قابل احترام می دانست و اعتقاد داشت که تنها تیلور می تواند با توجه به توانایی ها و قابلیت های فردی در منطقه ای چون تهران موفق باشد. بنا به نظر مایکل شنستون (11) دوست نزدیک تیلور در وزارت امور خارجه در زمان بحران گروگانگیری، تیلور بهترین فرد برای سفارت تهران بوده است. دولت کانادا با موافقت و انتصاب وی از سوی وزارت امور خارجه، درصدد گسترش روابط اقتصادی با ایران و کشورهای عضو اوپک بود.
کن تیلور به نقل از همکارانش در سفارت تهران فردی بسیار خونسرد، بهترین رئیس و مدیری بسیار قوی بود، به گونه ای که گاهی اوقات برخلاف دستور مستقیم نخست وزیر کانادا عمل می کرد و استدلالش این بود که وی و همکارانش درک بهتری از شرایط موجود در ایران نسبت به آنهایی که در کانادا هستند، دارند.
تا قبل از 1958 هیچ ارتباطی میان ایران و کانادا در سطح سفیر نبود، ولی ازاین تاریخ به بعد با شروع روابط اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک نزدیک بین دو کشور، ایران به مهم ترین و دومین کشور بازار صادرات کانادا در منطقه خاورمیانه تبدیل شد و ارزش صادرات کانادا به ایران بالغ بر 4 میلیون دلار در سال می شد. بین سالهای 1965 تا 1971 مقامات عالی رتبه دو کشور چندین سفر به کشور یکدیگر داشتند. در سال 1975 با افزایش ناگهانی قیمت نفت، رشد ناخالص ملی ایران از 200 دلار به 1000 دلار رسید که با افزایش روابط تجاری دو کشور، ارزش صادرات نفت ایران به کانادا به 758 میلیون دلار و واردات از کانادا به 145 میلیون دلار رسید.
در نوامبر 1977، کن تیلور به عنوان سفیر وارد تهران می شود. تیلور در کاخ نیاوران برای تسلیم استوارنامه اش به شاه در میهمانی رسمی شرکت می کند که به عقیده او این میهمانی بسیار زیبا و باشکوه بود. پس از اولین ملاقات تیلور با شاه، آموزگار و هویدا، دو طرف برای گسترش روابط اقتصادی و تجاری بین دو کشور به توافق می رسند؛ که بنا به درخواست شاه، اولویت بر خرید تسلیحات نظامی قرار داده شد. در همین میهمانی هویدا از پیر ترودو (12) نخست وزیر کانادا برای سفر رسمی به ایران دعوت می کند که بنا بر پیشنهاد تیلور بهترین زمان این سفر مصادف با نمایشگاه تجاری «هفته کانادا» بود.
در سال 1978 کارمندان سفارت کانادا در تهران عبارت بودند از 9 کارمند وزارت خارجه کانادا، یک سفیر، دو کارمند روابط خارجی، سه کارمند امور تجاری و بازرگانی، یک کارمند مهاجرت و یک وابسته نظامی که علاوه بر این افراد 25 کارمند ایرانی نیز در این سفارت مشغول به کار بودند.

فصل دوم: به سلامتی شاه

فصل دوم درباره وضعیت ایران بعد از جنگ جهانی دوم است. همچنین حضور و مداخله کشورهای خارجی انگلیس، روسیه و آمریکا در ایران پس از این جنگ را مورد بررسی قرار می دهد. تیلور بر این باور بود که قدرت های انگلیس و آمریکا، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم کاملاً بر ایران تسلط داشتند و حتی کودتای 1953 با همکاری این دو کشور برای بازگرداندن شاه به ایران صورت گرفت و شاه نیز پس از 25 سال ایران را به پایگاه قدرت غرب در منطقه خاورمیانه مبدل ساخت.
ویلیام دوئرتی (13)، مأمور بازنشسته سیا و یکی از گروگان های آمریکا در تهران و نویسنده کتاب در سایه آیت الله ایران را به «یک ماهی در میان دو گربه» تشبیه کرده است.
همچنین در این فصل به ذکر مختصری از سوابق دکتر مصدق و تلاش وی برای ملی کردن شرکت نفت ایران - انگلیس به عنوان نماد حضور انگلیسی ها در ایران می پردازد که چگونه با حمایت مردم و مجلس در این کار موفق شد و سرانجام به دلیل به خطر افتادن منافع انگلیس و آمریکا و با توجه به حضور پررنگ تر حزب توده در این زمان که صحنه سیاسی را به نفع روسیه متمایل می ساخت، با بودجه ای 1 میلیون دلاری و همکاری آمریکا - انگلیس کودتایی در آوریل 1953 طرح ریزی شد که در اوت 1953 (مرداد 1331) به اجرا درآمد و موفق به سرنگونی دکتر مصدق شدند. رابرت رایت نویسنده کتاب به نقل از کارل جرمی (14) نویسنده کتاب «مردی در آینه» می نویسد: «علاقه مردم به دکتر مصدق و بیزاری آنها (مردم ایران) از دخالت آمریکا در امور داخلی ایران، دلیل اصلی وقوع انقلاب اسلامی و ایجاد بحران گروگانگیری در نوامبر 1978 است. انزجاری که حدود بیست سال (بعد از کودتای 28 مرداد) در دلها باقی ماند تا با ایجاد زمینه لازم به منصه ظهور برسد.» (15)
ریچارد کاتم (16) وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران و همچنین مشاور کارتر بیان می کند: «آگاهی گسترده مردم از نقش آمریکا در بی نتیجه ساختن تلاش های یک رهبر ملی، دلیل اصلی بی اعتمادی به سیاست آمریکا در ایران امروز است.» (17)
همچنین تیم وینر (18) نیز در کتابش با عنوان «میراث خاک» که به تاریخ سیا مربوط است، نتیجه گیری مشابهی دارد: «این بحران انتقامی برای کودتای سال 1953 سیا در ایران است، مشعل افتخار برای عملیات محرمانه بزرگترین نسل مأمورین سیا که به آتش بزرگ برای جانشینان آنها تبدیل شد». (19)
شاه پس از کودتا، دست به اقداماتی در جهت تأیید آمریکا و اتخاذ سیاست هایی بر ضد سیاست دفاعی و خارجی روسیه زد. اجرای برنامه اصلاحاتی اش موسوم به انقلاب سفید به سبک و سیاق غرب و اقداماتی نظیر تقسیم اراضی و... موجب برانگیختن خشم روحانیون و چهره های مذهبی شد. افزایش فساد و سرکوبی شدید مخالفان سیاسی، زمینه ساز وقوع انقلاب و بحران گروگانگیری شد. دانشجویانی که سفارت آمریکا را در نوامبر 1979 اشغال کردند، انقلاب سفید را برنامه ای عظیم برای ثروتمند ساختن خانواده سلطنتی و دوستان آنها می دانستند.
از مباحث مطرح شده دیگر در این فصل می توان به معرفی مختصری از زندگینامه و مبارزات امام خمینی علیه رژیم شاه اشاره کرد که به ذکر برخی سخنرانی های مهم ایشان در مخالفت با برنامه های شاه مانند سخنرانی ایشان در مخالفت با تصویب قانون کاپیتولاسیون و همچنین زندانی شدن و تبعید ایشان می پردازد.
در ادامه این فصل، نیز به موضوع ایجاد ساواک با همکاری سیا و موساد می پردازد که در زمان ورود تیلور به ایران در سال 1977 تعداد مأموران و خبرچین های ساواک به ترتیب 5300 کارمند، و 55 هزار نفر خبرچین بود که بودجه ای 222 میلیون دلاری داشت. تیلور می نویسد:
«مهم نیست که به شهر یا یک روستا سفر کنی، همواره یکی از مأموران ساواک در آنجا حضور دارد، آنها همه جا هستند.» (20)
بررسی وضعیت زندانیان سیاسی، نحوه شکنجه های ساواک، تعداد زندانیان و... مبحث دیگری است که در ادامه فصل به آن می پردازد. هر چند که شاه با توجه به بررسی ها و تحقیق سازمان عفو بین الملل درباره میزان بالای تعداد زندانیان و اعمال خشونت و شکنجه علیه آنها توسط ساواک، در مصاحبه ای در اکتبر 1976 منکر هرگونه شکنجه زندانیان می شود، ولی دو سال بعد به طور تلویحی این مسئله را تأیید می کند. در این بحث همچنین به مداخله موساد و سیا در آموزش و تربیت نیروهای ساواک نیز اشاره شده که این مسئله نیز یکی از دلائل بحران گروگانگیری عنوان شده است. در نامه ای موضع کانادایی ها نسبت به اعمال خشونت و شکنجه ساواک نیز مشخص است که به طور مثال می توان به نامه جیم کوکرافت (21) با عنوان «نامه ای از تهران» اشاره کرد. در این نامه می نویسد که «درخواست ایرانی ها برای بازگرداندن شاه و دارایی های دزدی او در مقابل آزادی گروگان های آمریکایی قابل درک است...». (22)
در قسمتی از مطالب این فصل، سیاست رؤسای جمهور آمریکا در قبال ایران نظیر افرادی چون نیکسون، کارتر و... تأثیر هر یک از این سیاست ها بر سیاست داخلی ایران توضیحاتی ارائه داده است. به طور مثال بنا به عقیده هنری کیسینجر «تأکید بر اجرای سیاست حقوق بشر از سوی کارتر در ایران خود باعث بی ثباتی و ناآرامی در ایران شد.» (23)
در ادامه به سفر شاه به واشنگتن و همچنین سفر کارتر به ایران و حوادثی که در طی سفر شاه به واشنگتن روی داده و اظهارات کارتر و شاه و... اشاراتی دارد. در پایان این فصل به این نکته اشاره می کند که تیلور در گزارش فوریه 1978 به اُتاوا، به بزرگ ترین تهدید و در خطر افتادن حکومت شاه با توجه به افزایش مخالفت ها از زمان کودتای 1953 اشاره می کند و 7 ماه قبل از آن که مأموران سیا احتمال سرنگونی رژیم شاه را بدهند، تیلور در نامه ای در مارس 1978 می نویسد که آنها در تهران شاهد یک انقلاب تمام عیار هستند و احتمال سرنگونی شاه بسیار افزایش یافته است.
بخش دوم کتاب با عنوان «انقلاب» شامل فصل های 3، 4 و 5 است:

فصل سوم: حرکت رو به پائین

این فصل درباره حوادث و وقایع ایران پیش از وقوع انقلاب است. تیلور و همکارانش شاهد این مسئله بودند که چگونه رژیم شاه، باعث فروپاشی و ایجاد مشکلات بیشتر برای خود می شود. تمام اخبار ارسالی از سفارت به اتاوا بر وخامت روزافزون اوضاع سیاسی تهران و ایران حکایت داشت. آتش انقلاب با انتشار مقاله ای در تاریخ 7 ژانویه 1978 (در روزنامه اطلاعات) و توهین به امام خمینی بیش از پیش شعله ور شد. چاپ این مقاله موجب برپایی راهپیمایی و تظاهرات گسترده مردم به ویژه در قم شد که با شهادت چندین نفر، تظاهرات و ناآرمی ها به شهرهای بزرگ تبریز، اصفهان و تهران کشیده شد. سایروس ونس (وزیر خارجه آمریکا) به این نکته اشاره دارد که «شاه از سوی مشاوران نظامی و غیرنظامی برای عدم ادامه برنامه آزادی سیاسی خود و برخورد قاطعانه با تظاهرات کنندگان تحت فشار شدید قرار داشت». (24) سپس در ادامه به ذکر برخی اشتباهات شاه می پردازد که باعث ایجاد تنش بیشتر میان او و مردم شد؛ حوادثی نظیر آتش سوزی در سینما رکس آبادان.
از سوی دیگر دیپلمات های آمریکا به ویژه ویلیام سولیوان بیش از پیش بر این نکته تأکید داشتند تا واشنگتن با مخالفان شاه و به خصوص امام خمینی برای حل این بحران تماس برقرار کند. سولیوان اعتقاد داشت با گفتگو با مخالفان شاه و ایجاد ائتلاف، می توان این بحران را حل کرد. در حالیکه برخی از افراد تندرو در دولت آمریکا بر این باور بودند که شاه با برخورد «مشت آهنین» با تظاهرات کنندگان می تواند خیابان ها را آرام کند و به وضع سابق بازگرداند.
ناتوانی سیا در درک واقعیت های انقلاب ایران و عدم احتمال سرنگونی رژیم شاه یکی از بدترین شکست های اطلاعاتی سیا تا زمان 11 سپتامبر است. بنا به اظهارات استنسفیلد ترنر (رئیس سازمان سیا) «ما حتی نمی دانستیم [امام] خمینی و حامیان او کیستند، به راستی همه ما خواب بودیم.» (25) دلایل متعددی برای این شکست وجود داشت که می توان به آنها اشاره کرد: از مهمترین آنها این است که بنا به باورهای واشنگتن هر چند که مخالفان شناخته شده ای در ایران وجود داشت ولی آنها تهدیدی جدی برای رژیم شاه محسوب نمی شدند. در اوت 1977 بنا به گزارش مأموران سیا ایران در شرایط انقلاب و حتی شرایط پیش از انقلاب وجود نداشت. دلیل دوم این بود که واشنگتن و همچنین سیا گردآوری اطلاعات به طور مستقیم توسط مأموران سیا از اوضاع داخلی ایران را متوقف ساختند و تنها به اطلاعاتی که از ساواک به دستشان می رسید اکتفا کردند. ویلیام دوئرتی حتی در 1978 متوجه شد که در سفارت آمریکا دیگر فردی نیست که بتواند فارسی صحبت کند و یا فرهنگ ایران را درک کند. (26) به دلیل نبود یک تحلیلگر آشنا به مسائل ایران، واشنگتن درک درستی از شرایط و اوضاع موجود در ایران آن سالها نداشت. آمریکا در طی این سال ها بیشتر علاقه مند بود تا در مورد شوروی اطلاعاتی گردآوری کند تا ایران، به همین منظور از سال 1950 پایگاه های پیام اطلاعاتی محرمانه را در مرز ایران - شوروی احداث کرد که می توان به ایجاد 7 پایگاه استراق سمع اشاره کرد که دو تا از مهم ترین آنها تحت نام رمزی «تکسمن» (27) در کوه های اطراف بهشهر و در نزدیکی کبکان ساخته شدند. پایگاه کبکان در 1000 کیلومتری پایگاه موشکی بایکونور (28) روسیه در قزاقستان قرار داشت. گردآوری این اطلاعات در دوران جنگ سرد بسیار به آمریکا کمک کرد. حتی این پایگاه قادر به جمع آوری اطلاعاتی درباره وزن، خط سیر و سرعت سلاح های جدید شوروی بود. با علنی شدن اطلاعات طبقه بندی شده پایگاه های تکسمن در 1990 می توان به اهمیت ایران در آن روزها برای آمریکا پی برد. سایروس ونس بیان می کند که با تعطیل شدن پایگاه تکسمن، آمریکا متحمل زیان بسیاری در جریان تصویب سالت 2 شد.
در دهه 1970 تحقیقاتی درباره نقش سیا در برخی اقدامات و عملیات مداخله جویانه سیا در کشورهای مختلف توسط کمیته تحقیق سنای آمریکا انجام شد که این پرونده با نام «نقشه های ترور رهبران خارجی» (29) درباره برخی عملیات های موفق و ناموفق سیا در کشورهای دیگر است. به طور مثال نقشه ای برای کشتن فیدل کاسترو و پاتریس لومومبا رهبر کنگو است. در همین گزارش درباره نقش آمریکا در کودتای 1953 و همکاری در تأسیس ساواک به عنوان دو واقعیت تاریخی اشاره شده است. برای ایرانیان با وجود 54 هزار آمریکایی در ایران، 2000 نفر شاغل در سفارت و 10 هزار نفر به عنوان مشاور نظامی شنیدن چنین واقعیت هایی قابل باور بود.
سپس در ادامه این فصل به انتصاب ریچارد هلمز (30) از سوی نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا می پردازد. هلمز در زمانی به این سمت منصوب می شود که هنوز از سمت ریاست سیا بازنشسته نشده بود. ولادیمیر یروفیف (31) سفیر شوروی در ایران با شنیدن خبر انتصاب هلمز، به هویدا گفت: «شنیدیم که آمریکایی ها جاسوس اول خود را به ایران فرستادند» و هویدا به وی پاسخ داد: «آمریکایی ها دوستان ما هستند. حداقل آن است که آنها جاسوس دهم خود را برای ما نفرستادند». (32) هنری پرشت (33) وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران در 1973 و رئیس دفتر ایران در زمان بحران گروگانگیری در مقابل این اقدام نیکسون بیان داشت: «متعجب شدیم که چرا کاخ سفید چنین فردی را می خواهد به ایران بفرستد؛ مردی که به نوعی با سیا مرتبط است؛ سازمانی که به نظر هر ایرانی مسئول سرنگونی مصدق است. به نظر می رسد که می خواهیم تظاهر به یک آمریکای بی طرف را کنار بگذاریم و نشان دهیم که شاه دست نشانده ماست.» (34) هلمز از مارس 1973 تا دسامبر 1976 سفیر آمریکا در تهران بود. وی رابطه نزدیکی با شاه داشت و حتی در زمان بستری شدن شاه در بیمارستان در 1979 به عیادت وی رفت. دانشجویان پیرو خط امام که سفارت را اشغال کردند، این عمل وی را ناشی از وفاداری سیا به یک فرد خائن به ایران می دانستند و سفارت را لانه جاسوسی نامیدند.
در ادامه این فصل به افزایش و تشدید مبارزات مردم با رژیم شاه می پردازد. به حوادثی چون جمعه سیاه (17 شهریور) و پیامدهای بعدی آن برای رژیم اشاره کرده است. از عزیمت امام و همراهانش به نوفل لوشاتو و مصاحبه های انجام شده وی و همچنین به پیروزی اولیه انقلاب، توضیحاتی ارائه داده است. در همین زمان سولیوان در تلگرامی به واشنگتن گفت: «اکنون به ناممکن فکر کنید.» او نوشت که آمریکا اکنون باید به ایرانی بدون شاه بیندیشند.
تیلور و سفارت کانادا در زمان انقلاب ایران برخلاف همقطاران آمریکایی خود شرایط بهتری داشتند، زیرا هرگز از سوی مردم ایران متهم به جاسوسی و دخالت در امور داخلی ایران نشدند. در این زمان تلاش تیلور برای حفظ منافع اقتصادی کانادا در ایران و به ویژه صادرات نفت ایران به کانادا بود. در این زمان حتی دیدارهایی با شاه داشت. به طور مثال در آوریل 1979 تیلور پیشنهادی برای ساخت نیروگاه 2000 مگاواتی برق در ایران به شاه داد. تیلور اعتقاد داشت که مردم ایران به برق احتیاج دارند. مهم نیست که چه کسی کشور را اداره می کند.
در این زمان تمام گزارش های ارسالی میان اتاوا و سفارت کانادا حاکی از افزایش میزان تظاهرات و اعتراض مردم بود. در گزارشی از سفارت به اتاوا آمده است: «بدون توجه به اقداما آتی شاه می توان انتظار داشت که ایران در سال آینده، دستخوش یک گذار پر تلاطم شود.» (35)
در ادامه این فصل درباره خانواده تیلور، همسر و فرزندانش توضیحاتی ارائه کرده است و به دنبال آن درباره یکی از همکاران نزدیک تیلور و دبیر اول سفارت در زمان بحران گروگانگیری به نام راجر لوسی (36) توضیح داده است. لوسی در معرفی خود می گوید «من نفر شماره دو بخش سیاسی بودم؛ به نوعی حامی پل تیبولت» (37)
به دلیل علاقه لوسی به ایران، وی در ایران شروع به فراگیری زبان فارسی می کند به گونه ای که در سال 1978 قادر به خواندن فارسی می شود و این مهارت او در زمان گروگانگیری بسیار در روند بحران گروگانگیری در طی یک سال و نیم مؤثر بود.
در اکتبر 1978 تیلور گزارشی متفاوت به اتاوا می فرستد که حاکی از ایجاد تغییراتی در زندگی عادی مردم ایران در زمان حکومت نظامی بود. او می نویسد: «تانک های چیفتن در همه جا هستند. ترافیک بی نظم ایران با حضور و حرکت سربازان در سطح شهر تشدید شده است. اعتصاب در بانک ها و گمرک به امری عادی تبدیل شده است» در آخر می نویسد: «شاید دلایل کمی برای مسافرت به ایران مانند تفریح یا تجارت وجود داشته باشد که بهتر است به دلایل امنیتی این سفرها به تعویق افتد.»

فصل چهارم: سرنگونی شاه

آخرین روزهای حکومت شاه و پیروزی انقلاب موضوع اصلی فصل چهارم است. با تیراندازی گارد به دانشجویان در دانشگاه تهران و شهادت 10 نفر در نوامبر 1978، موج جدیدی از تظاهرات در سطح شهر به راه افتاد که منجر به آتش زدن گسترده بانک ها، سینماها و دفاتر هواپیمایی و... شد. با توجه به وخامت اوضاع، محافظت از 2000 نفر از شهروندان کانادایی مقیم تهران و دیگر شهرهای ایران،‌ اولین اولویت کاری سفارت کانادا شد؛ هر چند که خطر جدی جان آنها را تهدید نمی کرد. تیلور در نامه ای به اتاوا درباره این شرایط می نویسد: «ناآرامی ها مستقیماً برای کانادایی ها خطری ندارد ولی آنها را به شدت مضطرب کرده است.» (38) از این رو اولین اقدام تیلور در این زمینه، استقرار 6 نیروی محافظ برای سفارت بود.
ادامه فصل درباره دریافت یادداشتی از شن استون در 1 دسامبر است که درباره روند بررسی و یافتن راه هایی به طور مشترک از سوی تیلور و ایکل شن استون از اتاوا برای خروج کاناداییها از ایران توضیح داده است. شن استون درباره این شرایط چنین اظهارنظر کرده است: «طبق ارزیابی ما ایران در چندین ماه آینده شاهد تنش ها و ناآرامی هایی خواهد بود، شاه چه بماند و چه نماند و حتی اگر حکومت او موفق به کنترل اوضاع شود، انتظار سقوط کامل مقامات دولت را داریم». سپس شنستون از تیلور می خواهد ضمن ارزیابی اوضاع درباره راه های احتمالی خروج هر چه سریع تر افرادی که ضرورتی بر حضور آنها در ایران نیست بیندیشد. ضرورت های مطرح شده شنستون عبارت بود از خروج شاه از ایران، بازگشت امام خمینی به ایران و یا تشدید روزافزون جنگ داخلی در شهرها که سفارت برای مقابله با این شرایط باید در آمادگی کامل باشد و در پایان از تیلور می خواهد برای ارزیابی بهتر اوضاع و همچنین آگاهی از برنامه های سفارت خانه های دیگر کشورهای غربی با آنها تماس بگیرد.
در حالی که شنستون و تیلور در حال بررسی راه های موجود بودند، بار دیگر در 2 و 3 دسامبر موج جدیدی از ناآرامی ها در تهران و به ویژه در مناطق شمالی تهران به وجود آمد؛ مناطقی که بیشتر افراد خارجی در آن سکونت داشتند. از این رو تعداد افراد ایرانی و خارجی که خواهان خروج از ایران بودند به طور چشمگیری افزایش یافت که بنا به آمار فرودگاه مهرآباد 800 نفر کانادایی نیز در میان آنها بود.
با تکمیل نقشه خروج، قرار شد در صورت عدم اجازه فرود هواپیمای تجاری کانادا در یکی از فرودگاه های ایران، وزارت دفاع ملی کانادا شش فروند هواپیمای سی -130 را به فرودگاه آنکارا برای خروج کانادایی ها اعزام کند. بنا به دستور رسمی، تمام کانادایی ها می بایست از ایران خارج شوند و فقط تعداد اندکی در سفارت همراه با تیلور باقی بمانند تا در زمان دیگری و در صورت وخامت بیشتر اوضاع، آنها نیز تهران را ترک نمایند.
در طی روزهای 12-9 دسامبر تظاهرات دیگری نیز در تهران برگزار شد که با وجود حضور یک میلیونی مردم تهران و سر دادن شعار «مرگ بر شاه» و «رهبر ما خمینی است» این تظاهرات آرام بود. حضور نیروهای ارتش در خیابان ها افزایش یافت و در جریان تظاهرات اصفهان با درگیری میان مردم و نیروهای ارتش تعدادی از مردم به شهادت رسیدند. در همین زمان علما و رهبران جبهه ملی برنامه 17 ماده ای خود را برای بازگشت امام خمینی و پایان دادن به رژیم شاه و ایجاد جمهوری اسلامی دموکراتیک اعلام کردند. (39)
در 11 دسامبر / 20 آذر 1357، سازمان عفو بین الملل گزارشی درباره نحوه ی شکنجه و تعداد زندانیان سیاسی منتشر کرد. انتشار این گزارش در واقع تکذیبی بود بر ادعاهای شاه مبنی بر پایان دادن به شکنجه افراد، با توجه به اصلاحات ادعایی اش. امام خمینی پس از انتشار گزارش سازمان عفو بین الملل درباره شکنجه زندانیان سیاسی علاوه بر ایراد سخنرانی، برای انتقاد از سیاست های آمریکا و به ویژه سیاست حقوق بشر کارتر، مردم را به اعتصاب عمومی در ایران فراخواند که با این اعتراض امام و انتقاد ایشان از آمریکا، تظاهرات های بعدی برگزار شده در ایران لحنی ضدآمریکایی یافت؛ به طور مثال در تظاهرات شیراز مرکز فرهنگی ایران - آمریکا مورد حمله قرار گرفت.
در روزهای ابتدایی ماه دی (25 دسامبر) تظاهرات مردم بار دیگر شدت یافت. در مشهد در 7 دی 1357 افراد گارد به سوی مردم مشهد تیراندازی کردند و 700 نفر را به شهادت رساندند. مردم خشمگین تهران و مشهد به ساختمان های ساواک حمله کردند.
شاه همزمان با انتصاب بختیار به نخست وزیری، تصمیم به خروج از ایران می گیرد. با خروج شاه از ایران، تیلور بار دیگر به تمام کانادایی های مقیم ایران اخطار می کند با توجه به آنکه امکان فرود هواپیماهای تجاری در فرودگاه های ایران وجود دارد، هرچه سریعتر آنها و بستگانشان از ایران خارج شوند. تیلور از اتاوا می خواهد تا دو فرزند از آن شش هواپیما به تهران و 4 فروند باقی مانده نیز به پایگاه نظامی رشت فرستاده شود. سپس تیلور تعدادی از کارمندان سفارت و از جمله راجر لوسی را برای سازماندهی کارها و تسهیل کار خروج کاناداییها به رشت اعزام می کند. بنا به خاطرات نقل شده چندین نفر از افراد، آنها مجبور شدند تا شرایط بسیار سختی را پشت سر بگذارند. کار خروج کانادایی ها از 3 ژانویه آغاز شد و 3 روز طول کشید که در طی این مدت 1200 کانادایی و 400 خارجی دیگر از این طریق از ایران خارج شدند. فقط 130 کانادایی در تهران باقی ماندند که بیش از نیمی از این افراد از کارمندان سفارت و خانواده های ایشان بودند. اتاوا از تیلور و همکارانش به خاطر این اقدام جسورانه تقدیر کرد.
برخلاف تیلور که هر روز در اتاوا به اعتبارش افزوده می شد، سولیوان در ایران و واشنگتن دارای موقعیت و جایگاه خوبی نبود. تلگرام های او در این روزها بیشتر تلگرام هایی از روی عصبانیت بود تا تلگرام هایی دیپلماتیک. کارتر بعدها در کتابش می نویسد «در آن روزها بابت طرز برخورد سولیوان دچار دردسر شده بودیم، به نظر می رسید که به شدت ذهنش درگیر کناره گیری شاه بود.» (40)
در همین روزها امام از پاریس اعلام می کند که قصد تأسیس یک حکومت مذهبی دارد. سایروس ونس به کارتر پیشنهاد گفتگو با امام را می دهد. کارتر با این پیشنهاد به دلیل آنکه شاید باعث تضعیف بیشتر دولت بختیار شود مخالفت می کند. کارتر چنین استدلال می کند که این زمان فرصت خوبی برای آمریکا است تا حمایت همه جانبه خود را به شاه و بختیار و ارتش ایران نشان دهد.» (41)
به دلیل بی اعتمادی به سولیوان، کارتر ژنرال رابرت هایزر (42)، معاون وقت فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا را برای انجام مأموریت به ایران اعزام کرد. سایروس ونس در این باره می گوید: «قرار بود هایزر به هر اقدام ممکن دست زند تا ارتش ایران را ترغیب کند که از دولتی غیرنظامی و حامی غرب حمایت کند، دولتی که قادر باشد نظم و تولید اقتصادی را بازگرداند. اگرچه این دولت در آستانه ی سرنگونی باشد. ما بر لزوم داشتن نقشه و عملیات احتمالی برای پایان دادن به آشوب ها، خونریزی و خشونت واقف بودیم.» (43) برژینسکی (44) مشاور امنیت ملی جیمی کارتر متوجه می شود که «طرح عملیات احتمالی» نظامی از اولویت های مأموریت هایزر است. برژینسکی می نویسد: «من آشکارا نگران حمایت همه جانبه آمریکا از دولت بختیار بودم و بیشتر از آن نگران بودم که هایزر ارتش ایران را برای یک کودتا آماده کند، کودتایی که بعید نبود بختیار هم در آن سرنگون شود.» (45)
مأموریت هایزر از ابتدا محکوم به شکست بود. ایرانی ها می دانستند که مأموریت رسمی او در واقع به نوعی اعلام حمایت آمریکا از دولت بختیار است. از سوی دیگر این مأموریت را دخالتی دیگر از سوی آمریکا در امور داخلی ایران می دانستند و خیلی زود شعار «مرگ بر هایزر» به شعارهای مردم اضافه شد.
بختیار سعی کرد با دست زدن به برخی اقدامات مانند تغییر ساعت حکومت نظامی از ساعت 9 به 11 شب، پایان بخشیدن به سانسور مطبوعات و... اوضاع سیاسی کشور را تا حدودی آرام سازد ولی امام از چنین اقداماتی راضی نبود و دولت بختیار را غیرقانونی خواند. بختیار در 19 دی اعلام کرد که شاه را برای سفر به خارج از کشور راضی کرده است و شورای سلطنت را متشکل از 8 نفر برای اداره کشور در غیاب شاه تشکیل می دهد.
شاه در 26 دی 1357 ایران را ترک می کند. شاه و فرح آخرین افراد خانواده سلطنتی بودند که ایران را ترک می کردند. سایر افراد و به ویژه 4 فرزند آنها پیش از این ایران را ترک کرده بودند. شاه و فرح با دو فروند هواپیما از ایران خارج شدند. یکی از این دو هواپیما مخصوص حمل دارایی آنها بود و در دیگری مشاوران و خدمه و اعضای گارد محافظ شاه حضور داشتند. شاه خود خلبانی هواپیمای 707 را بر عهده داشت. با انتشار خبر فرار شاه، مردم با در دست داشتن روزنامه هایی با تیتر «شاه رفت» برای شادی به خیابان ها ریختند.
تیلور در روز بعد از خروج شاه از ایران در ارزیابی اوضاع آینده به اُتاوا چنین می نویسد: «بختیار باید سرانجام استعفا دهد» و در ادامه درباره امام خمینی و آینده سیاسی ایران پیش بینی هایی کرده است. در 18 ژانویه 1978 / 28 دی 1357 بزرگ ترین راهپیمایی تاریخ ایران در تهران با شرکت 1/5 میلیون نفر برگزار شد و در این تظاهرات بیانیه ای 10 ماده ای قرائت شد که در آن خواستار استعفای بختیار و نمایندگان مجلس و سنا بودند و از ارتشیان خواستند تا به مردم انقلابی بپیوندند.

فصل پنجم: آیت الله خمینی بر مسند قدرت

در این فصل به بررسی حوادث و روند انقلاب در بهمن 1357 می پردازد و درباره تلاش بختیار برای جلوگیری از ورود امام خمینی، ورود امام به ایران پس از 13 سال تبعید که با استقبال گسترده مردم ایران همراه شد، تشکیل دولت موقت و واکنش بختیار به آن، ادامه تظاهرات در شهرهای مختلف ایران، تلاش بختیار برای ایجاد تغییرات گسترده اجتماعی در سطح شهرها پس از ورود امام به ایران مانند پایان ساعت منع عبور و مرور، ممنوعیت فروش مشروبات الکلی و... توضیح می دهد و سرانجام با اعلام گارد شاهنشاهی مبنی بر عدم حمایت از دولت بختیار در 22 بهمن، بختیار مجبور به کناره گیری شده و پس از دو ماه مخفی شدن در ایران در اواسط فروردین 1358 به فرانسه می رود.
امام در 15 بهمن 1357 طی حکمی مهدی بازرگان را به نخست وزیری ایران برمی گزیند. انتصاب وی با واکنش هایی از سوی بختیار همراه بود. بختیار دولت بازرگان را همچون سایه ای برای دولت خود می دانست. بازرگان در نظر رهبران غربی «فردی تحصیلکرده و مردی غیرمذهبی» و در نظر ایرانی ها یک ملی گرای اسلامی پرجرأت و مدافع حقوق بشر بود. بیشتر دیپلمات ها و به ویژه کانادایی ها او را فردی «میانه رو و واقع گرا» می دانستند. (46) بازرگان برنامه های دولت خود را اعلام کرد. با توجه به آنکه معتقد بود بیشترین تهدیدها از جانب روسیه و عراق است تصمیم داشت به روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا ادامه دهد. سایروس ونس درباره مشاهدات خود چنین می گوید: «رویکرد همکاری دولت بازرگان با آمریکا حاکی از اراده قوی میانه روهای سیاسی برای ادامه روابط نظامی با آمریکا و نگرانی درست آنها درباره امنیت خارجی ایران بود.» (47)
کارتر با وجود نگرانی و تردید درباره ادامه روابط آمریکا با ایران اعلام کرد که دولت آمریکا آماده همکاری با بازرگان است. دولت آمریکا در 14 فوریه / 25 بهمن 1357 دولت بازرگان را به رسمیت شناخت. دولت کانادا نیز دو روز پس از آمریکا با ارسال تلگرامی به بازرگان ضمن تبریک و به رسمیت شناختن دولت بازرگان برای او آرزوی موفقیت کرد و برای تداوم روابط خوب بین دو کشور ابراز امیدواری کرد. (48)
در ادامه به حمله مردم ایران به ساختمان های ساواک، ضرب و شتم ساواکی ها و... اشاره دارد. همچنین به بررسی گروه های مخالف رژیم شاه می پردازد که تعداد این گروه ها را بالغ بر 15 سازمان می داند که از نئونازی تا حزب حامی ایران را شامل می شود که در بررسی تعدادی از این گروه ها به ارائه توضیح درباره اعتقادات، سابقه فعالیت آنها می پردازد که می توان به مجاهدین خلق و فدائیان اسلام اشاره کرد. تیلور سپس درباره فعالیت و شروع به کار شورای انقلاب پس از پیروزی انقلاب اسلامی می پردازد، از اعضای اولیه این شورا و اینکه چگونه پس از گذشت مدتی از پیروزی انقلاب به تدریج قدرت از دولت موقت به شورای انقلاب منتقل شد و در برهه ای از زمان بازرگان به این مسئله اعتراض داشت. اعضای شورا متشکل از 15 نفر عضو روحانی و غیرروحانی بودند که می توان به نام هایی چون مهدی بازرگان، صادق قطب زاده، آیت الله بهشتی، هاشمی رفسنجانی و ابوالحسن بنی صدر اشاره کرد.
تیلور در گزارشی به اتاوا درباره شرایط سخت زندگی و ادامه فعالیت خارجی ها و به ویژه آمریکایی ها در ایران خبر داده، هر چند بر این باور است که هنوز به وضعیت هشدار نرسید، همچنین در گزارش دیگری به اتاوا از بی نتیجه شدن تمام تلاش هایش در ایجاد روابط اقتصادی خوب میان ایران - کانادا با توجه به شرایط حاکم بر ایران توضیح داده است. حتی طرح احداث نیروگاه برق که در آخرین روزهای حضور شاه در ایران با وی به توافق رسیده بود.
در یادداشتی اتاوا از تیلور درباره امکان قبول مسئولیت دفتر حافظ منافع اسرائیل توسط سفارت کانادا در ایران سئوال می کند و اینکه وی این مسئولیت را می پذیرد یا خیر؟ که به بررسی روابط ایران و اسرائیل از دیرباز تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران می پردازد. اینکه در مقابل صادرات نفت و برخی کالاها از ایران به اسرائیل، اسرائیل نیز مسئولیت آموزش نیروهای ساواک را بر عهده می گیرد؛ و اینکه تمام اعضای هیأت تجاری اسرائیل مستقر در سفارت در تهران از تمام مصونیتهای سیاسی و تجاری برخوردار می شوند؛ و اینکه میزان معاملات و داد و ستدهای تجاری ایران و اسرائیل در سال 1978 بالغ بر 300 میلیون دلار می شد که 70 درصد نفت مورد نیاز اسرائیل از ایران وارد می شد. (49)
اما در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، با سفر یاسر عرفات به ایران در 1979 مشخص شد که امام هیچ علاقه ای به ادامه روابط ایران و اسرائیل ندارد. به همین دلیل بنا به درخواست نخست وزیر اسرائیل از نخست وزیر کانادا مبنی بر قبول مسئولیت دفتر حافظ منافع اسرائیل و پس از مذاکرات بسیار، تیلور برخلاف میل باطنی اش که این کار را به خطر انداختن بیشتر منافع کانادا در ایران می دانست، این دستور اتاوا را پذیرفت.
تیلور می نویسد: «من و یوری لوبرانی، سفیر اسرائیل در ایران بارها در رستوران فرانسوی هتل هیلتون با یکدیگر ملاقات کردیم. درباره انتقال منافع اسرائیل به کانادا در تمام مدت گفتگو کردیم.» تیلور بر این عقیده بود که ایران به طور همه جانبه با اسرائیل قطع رابطه می کند یعنی اخراج دیپلمات های اسرائیل از ایران، قطع صادرات نفت به اسرائیل قطع رابطه و لغو حق فرود پروازهای اسرائیل در خاک ایران. تیلور درباره پروژه شکوفه می گوید: این پروژه در واقع برنامه تولید سلاح های فوق سری برای ایجاد سیستم موشکی ایران بر اساس تکنولوژی اسرائیل بود و بنابر عقیده تیلور ایران در این طرح نقش اساسی نداشت.
با ورود یاسر عرفات در 18 فوریه به ایران در رأس هیأتی 59 نفره از مقامات سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، امام خمینی دستور قطع همه جانبه روابط با اسرائیل و خروج هرچه سریعتر اسرائیلی های مقیم ایران و همچنین قطع صادرات نفت ایران به اسرائیل را صادر می کند. در 19 فوریه سید احمد خمینی در محل سابق هیأت اسرائیل، دفتر ساف را به طور رسمی افتتاح می کند. کریم سنجابی توافقنامه کانادا را مبنی بر دفتر حفظ منافع اسرائیل در ایران را تأیید می کند. تیلور با ابراهیم یزدی ملاقات می کند تا درباره قبول مسئولیت دفتر حفظ منافع اسرائیل در سفارت کانادا و همچنین کسب مجوز برای ورود سلاح برای نیروهای نظامی مستقر در سفارت با وی گفتگو کند.
در 14 فوریه 1979 / 25 بهمن 1357 از ساعت 4 صبح به وقت اتاوا چهار تلگرام در مورد حمله گروه های کمونیستی به سفارت آمریکا به فاصله زمانی 4 ساعت از سفارت تهران به ساختمان پیرسون (50)، ساختمان وزارت امور خارجه کانادا مخابره شد. در گزارش روز بعد، تیلور می نویسد که گروهی متشکل از 75 نفر از اعضای فدائیان خلق به صورت مسلحانه به سفارت آمریکا حمله کردند و درصدد ورود و اشغال سفارت برآمدند. تمام کارمندان سفارت آمریکا بنا به دستور سولیوان شروع به از بین بردن تمام اسناد محرمانه سفارت می کنند. در این بین هفتاد نظامی نیروی دریایی آمریکا که مسئولیت حفاظت از سفارت را بر عهده داشتند توسط این گروه خلع سلاح می شوند. حتی سولیوان نیز مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. پس از مدتی ابراهیم یزدی به همراه تعدادی از نیروهای پلیس به محل می رسند و این افراد را خلع سلاح می کنند و سفارت آمریکا را به آمریکایی ها بازمی گردانند. پس از این حمله به سفارت آمریکا، به تمام آمریکایی های مقیم تهران دستور خروج سریع از ایران داده می شود. سولیوان اظهار داشت که دیگر امکان حفاظت از جان آمریکایی ها در ایران را نداریم. کارتر با توجه به اوضاع موجود، دستور کاهش کارمندان سفارت تا 60 نفر و همچنین افزایش تلاش بیشتر برای برقراری و همکاری با دولت موقت را می دهد. هال ساندرز (51)، می نویسد: «به همین دلیل برای حفاظت هر چه بیشتر سفارت، سولیوان دستور داد تا نرده هایی را بر پنجره نصب کنند. درهای فولادی جایگزین درهای چوبی شد... و پرونده هایی که شامل فعالیت و اقدامات آمریکا در ایران بود توسط کشتی به واشنگتن ارسال شد.»
با توجه به افزایش روزافزون تعداد افراد متقاضی دریافت ویزا، تیلور درخواست حضور یک وابسته نظامی و همچنین تعدادی از افراد نیروهای دریایی برای محافظت از سفارت را داد.
استنسفیلد ترنر به این نکته اشاره می کند که دولت کارتر حتی از حمله 14 فوریه به عنوان خطر احتمال برای اشغال سفارت در آینده نیز غفلت کرد. هیچ کس به این مسئله توجه نکرد. «همه خوشحال بودند که حادثه روز ولنتاین را پشت سر گذاشتیم به گونه ای که هیچ گاه در این باره که اگر این حادثه مجدداً روی دهد چه کاری می توان انجام داد گفتگو نکردیم. ما هیچ طرح احتمالی برای مقابله با آن نداشتیم. (52) و به جای این ترنر و همکارانش همواره درباره این موضوع صحبت می کردند که در صورت اجازه ورود شاه به آمریکا، در نظر بیشتر ایرانی ها این اقدام به معنای تلاش دولت آمریکا برای بازگرداندن وی به سلطنت و سرنگون ساختن انقلاب است.» (53)

فصل ششم: تصمیمات شوم

در ابتدای این فصل به بحث دادگاه و محکومیت هویدا به اعدام، به تعویق افتادن دادگاه بنا به فرمان امام، همچنین تلاش دولت و نخست وزیر کانادا از طریق طرح این مسئله در سازمان های بین المللی حقوقی به دلیل رابطه دوستی نزدیک دو نخست وزیر کانادا و ایران و همچنین در نهایت اعدام هویدا پس از برگزاری مجدد دادگاه می پردازد. سپس در ادامه به برگزاری رفراندوم در مارس 1979 / 12 فروردین 1358 برای انتخاب جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن اشاره دارد. در روز 1 آوریل 1979 (12 فروردین 1358) امام خمینی با اشاره به بنیانگذاری جمهوری اسلامی ایران آن را به حکومت خدا در ایران تشبیه کرد. با اعلام رأی قاطع 97 درصدی مردم ایران به جمهوری اسلامی، امام حرکت به سوی اجرای قانون اساسی، که پیش نویس آن در پاریس تهیه شده بود، را آغاز کرد. در ابتدا مجلس خبرگان با 75 عضو برای بررسی این پیش نویس تشکیل شد. بازرگان با اعلام توقیف دارایی های شاه که بالغ بر 4 میلیارد دلار می شد از سفارت خانه های ایران خواست تا اطلاعات مربوط به حساب ها و دارایی های شاه در هر کشور را تهیه کنند. سپس امام خواستار بازگرداندن شاه به ایران به اتهام «ارتکاب به جرایمی علیه مردم ایران» شد.
شاه پس از چندین اقامت در کشورهای مختلف قصد اقامت در آمریکا را داشت. به همین دلیل با ارسال نامه ای به کارتر خواستار اجازه ی ورود شد. کارتر از این موقعیت به عنوان موقعیتی حساس و دشوار یاد می کند؛ شرایطی که در صورت اجازه ورود به شاه احتمال به خطر افتادن جان اتباع آمریکا در ایران بود. کارتر پس از مشاوره با ونس به شاه جواب منفی می دهد. هنری کیسینجر، دیوید راکفلر مخالف این اقدام بودند و چنین اقدامی را دور از شأن آمریکا می دانستند. کارتر با وجود فشار بسیار مشاوران خود برای صدور مجوز ورود به شاه همچنان از این کار سر باز می زند.
امام خمینی با عدم پذیرش استوارنامه والتر کوتر (54) سفیر جدید آمریکا و جانشین سولیوان در حقیقت سیاست دولت جمهوری اسلامی در قبال آمریکا را مشخص ساخت.
با توجه به اعتراض آمریکا و برخی از روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر به اعدام های انجام شده در اوایل انقلاب، آمریکا به هدف اصلی مردم، شعارها و اعتراض مردمی تبدیل شد. روزنامه ها مقالاتی درباره ارتباط مقامات آمریکا مانند برژینسکی و استنسفیلد با شاه را منتشر می کردند.
بروس لینگن (55) در 18 ژوئن 1979 بار دیگر کاردار سفارت آمریکا در تهران می شود. وی پیش از این به مدت دو سال 1955-1953 در ایران بود. وی به شدت شیفته زیبایی و جذابیت های معماری و طبیعت ایران بود. او در این باره می گوید: «به این نتیجه رسیدم که چگونه طبیعت خشک و سرد ایران با رنگ های زیبای فرش و معماری تلطیف شده و علاوه بر آن وجود مساجد باشکوه با رنگ های خاص آبی با کاشیکاری های پیچیده و موزائیک های رنگی - مساجد علاوه بر این نشان دهنده نقش اسلام در تاریخ ایران و زندگی عادی هر ایرانی است.» (56)
لینگن در میان همکاران و گروه های دیپلماتیک آمریکا بسیار محبوب بود. هدف اصلی لینگن و همکارانش ثبات بخشیدن به روابط آمریکا و دولت بازرگان تا حد ممکن بود. هدف دوم او بررسی و ارزیابی قدرت افرادی چون بازرگان و یزدی بود. با ورود لینگن به سفارت، کار عادی سفارت مجدداً آغاز شد. یکی از اولین درخواست های لینگن از دولت ایران، خروج نیروهای کمیته مستقر در محوطه سفارت از آن محل بود.
کارتر در یادآوری خاطراتش درباره اولین روز ماه اکتبر می گوید که درباره بیماری شاه شنیدم. سایروس ونس دو روز پیش این را دریافت کرد. در معاینات شاه در سال 1978 مشخص شد که وی به سرطان لنفوم مبتلاست. دکتر ابین داستین (57) رئیس بخش پزشکی وزارت امور خارجه پیشنهاد کرد تا شاه برای معاینه و معالجه به مرکز پزشکی دانشگاه کرنل (58) در نیویورک آورده شود.
ونس می گوید: «در آن زمان با وضعیت بغرنجی در تصمیم گیری روبرو بودیم. از یک سو بحث انسان دوستی بود و از سوی دیگر با ورود شاه به ایران خطری احتمالی جان کارمندان ما را در سفارت تهدید می کرد.» (59)
ابراهیم یزدی در 11 مهر 1358 به همراه هیأتی برای شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرد که در طی این سفر وی با سایروس ونس دیدار می کند. در این دیدار ابراهیم یزدی درباره احتمال مداخله مجدد آمریکا در سیاست ایران گفتگو می کند ولی سایروس ونس به او اطمینان می دهد که دولت آمریکا دیگر قصد دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و امیدوار است که بر اساس دوستی و احترام متقابل روابط دوستانه ای با دولت موقت ایران برقرار کند و هیچ علاقه ای به ایجاد بی ثباتی در دولت بازرگان ندارد. ابراهیم یزدی از ونس درباره امکان اجازه به شاه برای ورود به خاک آمریکا سئوال می کند که در پاسخ ونس می گوید که دولت آمریکا در حال بررسی مسئله است.
در 19 اکتبر / 27 مهر 1358 کارتر بار دیگر مسئله ورود شاه به آمریکا را با مشاورانش و به ویژه هنری پرشت رئیس دفتر امور ایران در میان می گذارد. پرشت با اعلام مخالفت خود با صدور مجوز برای ورود شاه به آمریکا، دلایل خود را چنین مطرح می کند: «اگر بخواهیم که با دولت انقلابی جدید روابط جدیدی برقرار کنیم، نمی توانیم در همان زمان روابط قدیمی و تعهدات شخصی خودمان را با فردی که برای چندین دهه با ما همکاری داشت، ادامه دهیم.» (60) بروس لینگن نیز با نظر پرشت موافق بود و اعتقاد داشت تا زمانی که روابط رسمی و دوستانه آمریکا و دولت جدید ایران برقرار نشده و به ثبات کامل نرسیده است آمریکا نباید با ورود شاه به آمریکا موافقت کند. در صورت ورود شاه به آمریکا باید منتظر عواقب بدی مانند حمله 14 فوریه / 25 بهمن باشند. در سوی مقابل، ونس و برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بودند.
کارتر و ونس از لینگن می خواهند تا با بازرگان و ابراهیم یزدی درباره تصمیم احتمالی برای پذیرفتن شاه به آمریکا گفتگو کند و به این نکته تأکید داشته باشد که پذیرش شاه صرفاً عملی انسان دوستانه است و نه سیاسی. همچنین درباره تضمین جان اتباع آمریکا در ایران نیز مذاکره کند.
در 20 اکتبر / 28 دی 1358 کارتر از طریق وارن کریستوفر، معاون وقت وزیر امور خارجه از تشدید دخالت اوضاع شاه باخبر می شود. سرانجام جیمی کارتر تصمیم خود را برای ورود شاه به آمریکا می گیرد تا وی برای معاینه و معالجه به نیویورک سفر کند ولی قبل از آن می بایست بازرگان و یزدی و همچنین سفارت آمریکا در تهران را از این تصمیم آگاه می ساختند.
شاه در روز دوشنبه 30 مهر 1357 وارد نیویورک می شود و دو روز تحت عمل جراحی قرار می گیرد. در هفته اول ورود شاه به نیویورک، مردم و دولت ایران چندان واکنشی از خود نشان ندادند که کارتر و مشاورانش این واکنش را حاکی از درک شرایط شاه و احساس انسان دوستانه آمریکا از سوی مردم و دولت ایران می دانستند.
ولی در 30 اکتبر 1979 / 8 آبان 1357 خشم مردم در این باره برانگیخته شد و به خیابان ها ریختند که محل اصلی تظاهرات هم در اطراف سفارت آمریکا بود. امام خمینی در بیانیه ای مبارزه ضد آمریکا و بازگشت شاه به ایران را خواستار شد و از تمام دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا خواست تا با حمله به بیمارستان، شاه را از آن خارج و به ایران بفرستند. در همین زمان تعدادی از دانشجویان مهندسی دانشگاه صنعتی شریف برای مقابله با آمریکا طرح و نقشه ای می کشیدند که ساده ترین نقشه یعنی اشغال سفارت با موافقت بقیه دانشجویان روبرو شد.

پی نوشت ها :

1. Robert Wright.
2. "Three Nights in Havan"
3. Lela Common Prize
4. Harper Collins Canada
5. Ken Taylor
6. www.theglobeandmail.con/news/world/canadas-man-in-tehran-was-a-cia-spy/article 1441545
7. Flora Mac Donald
8. William Sullivan
9. Bruce Laingen
10. Joe Clark
11. Michael Shenstone
12. Pierre Trudeau
13. William Daugherty
14. Carol Jerome
15. Carole Jerome, "The Man in thr Mirror", 47
16. Richard Cottam
17. Richard Cottam, "Goodbye to America's Shah", FP 34 (Spring 1979), 7
18. Tim Weiner
19. Tim Weiner, "Legacy of Ashes: The History of CIA" (NewYork: Doubleday, 2007), 374
20. Ken Taylor, interview with author.
21. Jim Cockcroft.
22. Jim Cockcroft, "letter form Tehran: The Embassy Takeover", MR 87 (May 1980), 30-1
23. Henry Kissinger, cited in David P. Forsythe, "American Foreign Policy and Human Rights: Rhetoric and Reality," UHR 2:3 (July-September 1980), 50
24. Vance, "Hard Choices", 325
25. Stansfield Daugherty, "In the Shadow of the Ayatollah", 69
26. William Daugherty, "In the Shadow of the Ayatollah", 69
27. Tacksman
28. Baikonor
29. Alleged Assasination Plots Involving Foreign Leaders
30. Richard Helmes
31. Vladimir Yerofeyev
32. See Andrew and Mitrokhin, The Mitrokhin Archive II, 170
33. Henry Precht
34. Cited in Weiner, "Legacy of Ashes", 369
35. "Monthly Review of Current Events", LAG RG-25 20-1-2-IRAN (August 9, 1978), 1-2
36. Roger Lucy
37. Paul Thibeault
38. LAG RG-25 20-1-2-IRAN (November 6, 1978), 1-3
39. "Iran: Ashura", LAG RG-25 20-1-2-IRAN (December 12, 1978), 1-3
40. Cartr, "Keepingfaith", 444
41. Ibid, 443
42. Robert "Dutch" Huyser
43. Vance, "Hard Choicces", 336
44. Zbigniew Brzezinski
45. Brzezinski, "Power and Principle", 379
46. Hamilton Jordan, "Crisis" The True Story of an Unforgettable Year in the White House" (NewYork: Berkeley Books, 1982), 21
47. Vance, "Hard Choices", 342
48. "Irn: Recognition of Provisional Govt", LAG RG-25 20-1-2-IRAN (February 17, 1979), 1
49. (See "Israelis warny of new Tranian stane" R/AP (Febraury 20, 1979
50. Pearson Buildin
51. Hal Sanders
52. Turner, "Terrorism and Democracy", 29
53. Vanee, "Hard Choices", 370
54. Walter Culter
55. Bruce Laingen
56. L. Bruce Laingen, "Yellow Ribbon: The Secret Journal of Bruce Laingen" (NewYork: Beasseys',1992), 4.
57. Dr. Eben Dustin
58. Cornell University Medical Center
59. Vance, "Hard Choices". 371
60. "Henry Precht, interview, "Escape form Iran"

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ی 32